چند روزیه کلافه م. تمرکز برای کارام ندارم. فراموش میکنم کارامو. عقب میندازم و انرژی ای برای انجامشون ندارم.امروز شغلمو دویت دارم و الان مدیر تیم core شرکتم. هر روز منتظرم ببینم cpo جدید چه گندی میزنه که من خوشحال بشم.جمله ای که کیوان گفت مدام تو سرم داره میاد. من من من من با حداقل زمان و حداقل انرژیم کار میکنم و بلدم چه کنم که آدمها باهمین حداقل من رو دوست داشته باشن. ینی خروجیم هم حداقله اما دوسم دارن آدما و حواسشون نیست.تو مدرسه خوب یادمه این کارو میکردم. یه معلمی داشتم که تایید گرفتن ازش سخت بود. برای اون یادمه یه سال خیلی خوندم که ۲۰ گرفتم. لذت اون ۲۰ رو هیچ وقت فراموش نمیکنم. اون آدمو هیچ وقت فراموش نمیکنم. اون چهره. چشم و ابرو مشکی و صورت کشیده. که عاشق درسی بود که میداد و خیلی جدی بود.من تلاشمو کردم از اون تایید گرفتم و خیالم راحت شد. قبل اون چی؟ زبان میخوندم که تایید محمودو بگیرم. قبل اونم نماز میخوندم که تایید بابارو بگیرم. قبل اونو یادم نیست. اولیش حجاب و نماز بود که بر مامان و بابا بود و من بعد یه مدت فهمیدم که دوس ندارم تایید اونارو بگیرم چون خیلیم خفن نیستن. بعد رفتم سراغ تایید گرفتن از برادرام. این وسط حواسم به خواهرامم بود. بعد مدرسه و شاخ بودن پیش دوستااچی دارم میگم مناها میخوام بگم هیچ وقت کاری که دوست داشتمو نکردم. همیشه رفتم دنبال کاری که نتیجه ش برام تایید و توجه بود. کاری که کسی نباشه بهم بگه توش خوبم یا نه.حس میکنم اگه هیچ کسو نمیشناختم الان نویسنده بودم. ولی اگه اینطوریه چرا کتابای کمی خوندم. چون تایید گرفتن وقت نمیذاشت؟ کار کار کار...
ادامه مطلبما را در سایت کار کار کار دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : chizneveshte بازدید : 57 تاريخ : چهارشنبه 15 تير 1401 ساعت: 21:31